پرنسس تاریکی
خوشبختی همان لحظه ایست که احساس می کنی خدا کنارت نشسته و تو به احترامش از گناه فاصله می گیری.
دیروز منتظرت بودیم ، نیامدی آقا ... عیبی ندارد به سمت جمعه ی بعد رهسپار می شویم برای آمدنت ، برای دیدنت ، برای أنا المهدی سر دادنت . به راستی چه سخت است نفس کشیدن برای او که امروز منتظرت بود ... این نفس های اجباری می کشند مرا تا جمعه ای دیگر ، نمی دانم شاید تا جمعه ای دیگر هم تاب نیاورم...
نظرات شما عزیزان: